می فرمایند حکمیت،
اولا، پذیرفتن حکمیت لوازمی دارد و پیش گزیده هایی. وقتی کسی در این سطح و زمان که در آن قرار گرفته ایم ، بعد از ماه ها فتنه و فشار و تلاش برای عبور از قانون و فشار به بالاترین مقام مملکت برای ورود غیر قانونی در ماجرا و وتو کردن رای ملت به نفع جریان زیاده طلب، و پس از نزدیک شدن به شکست و کاهش شدید حامیان میدانی و جان بر کف، دم از حکمیت می زند ، تازه حکمیتی که نه در تحت لوای ولی امر ، در سطحی بالاتر از ولایت، برای آشتی دادن ولی امر با سران فتنه، این حکمیت یعنی نپذیرفتن قانون اساسی ، به عنوان اولین فصل الخطاب و میثاق ملی، و در درجه بعد ، حکمیت ، یعنی نپذیرفتن ولایت
فقیه و رای رهبری. نپذیرفتن این دو که در واقع «ثقلین امام» اند یعنی نپذیرفتن رای و نظر امام ، و نپذیرفتن هر سه
یعنی نپذیرفتن جمهوری اسلامی. حالا باید گفت شما که جمهوری اسلامی را قبول نداری و به لوازم آن پایبند نیستی، مرد باش یا
بنشین در منزل به انتظار روزی که اکثریت ملت به شما رو کند ، یا تشریف ببر خارج از کشور و
شرافتمندانه مبارزه کن.
ثانیا، قانون و ولایت ، اساس وحدت و مبنای حل هر مسئله و مشکلی است. وقتی قانون و ولایت را کنار گذاشتی، به اعتبار چه چیزی ، حکمیت را پیشنهاد می دهی؟ هر مبنایی را دست بگذاری، حریف می تواند بگوید من هم مبنایت را قبول ندارم. شما که قانون و ولایت را که مبنایی ترین فصل مشترک ملت است قبول نداری ، به رقیب هم حق بده تا هر پیشنهاد بی موردی را ، بر اساس هر مبنایی که باشد ، نپذیرد و ان قلت بیاورد.